موج سوم مهاجرت ایرانیان به کانادا

مدتی است که موج جدیدی از مهاجران ایرانی به کانادا به راه افتاده که من آن را موج سوم می خوانم. به تعبیر من موج اول عمدتا پناهندگان بودند موج دوم نیروهای متخصص و موج سوم کارفرمایان اقتصادی و یا سرمایه گذاران.

وقتی به آمارهای وزارت مهاجرت و شهروندی کانادا مراجعه کنید خواهید دید که ایران در سال ۲۰۰۲ از نظر مهاجرت سرمایه گذاران ، کارفرمایان اقتصادی و خویش فرمایان به این کشور در ردیف چهارمین کشور دنیا قرار داشته است. ایران این مقام را به ترتیب پس از کشورهای چین ، کره جنوبی و تایوان به دست آورده است.

تعداد مهاجران ایرانی که تحت عنوان سرمایه گذار ، کارفرمای اقتصادی و خویش فرما به کانادا عزیمت کرده اند معادل ۲۲۲ نفر یا ۳/۷ درصد ۳۰۴۸ نفری بوده که از در این دسته از کلیه کشورهای دنیا به کانادا مهاجرت کرده اند.

تعمق بیشتر در داده های وزارت مهاجرت و شهروندی کانادا نشان می دهد که ایران در یکی از سه حوزه مورد نظر یعنی مهاجرت کارفرمایان اقتصادی ، با عزیمت ۱۴۸ نفر (  ۱۲/۶ درصد )‌ از مجموع ۱۱۷۷ نفر در سراسر دنیا به مقام دوم دست یافته است.

کارفرمایان اقتصادی به کسانی گفته می شود که در کشور خود دارای سابقه تجاری و اقتصادی موفقی بوده اند و تعهد می کنند با انتقال تدریجی ۳۰۰ هزار دلار از دارایی های خود به کانادا ظرف حداکثر سه سال کسب و پیشه ای را در این کشور راه اندازی کنند.

(برگرفته از وبلاگ ما مردمی هستیم.)


بعد از تحریر:

آمار مهاجرت در سال ۲۰۰۰

آمار مهاجرت در سال ۲۰۰۱

آمار مهاجرت در سال ۲۰۰۲

أمار مهاجرت به کانادا در سال ۲۰۰۰ بر حسب نوع مهاجرت.

Landings by Category 2000


آمار مهاجرت به کانادا در سال ۲۰۰۱ بر حسب نوع مهاجرت.

Landings by Immigration Category 2001


آمار مهاجرت به کانادا در سال ۲۰۰۲ برحسب نوع مهاجرت.

2002 Landings by Immigration Category

نرخ رشوه خواری در بین کشورها


خودتان ببینید و نتیجه بگیرید!

از کم به زیاد.

۱- فانلاند
۲- نیوزلند
۳- دانمارک
...
۱۱- انگلستان
۱۲- کانادا
...
۱۹- آمریکا
...
۲۹- امارت عربی
...
۸۸- ایران
۸۹- رومانی
...
۱۴۴- نیجریه
۱۴۵- بنگلادش
۱۴۶- هایتی

نگاهی به مهاجرت از دریچه ای دیگر – قسمت دوم

 

مسلما جدائی خانواده های مهاجر خیلی پیچیده تر از آن است که بشود همه عوامل آنرا در این بحث دید ولی به اختصار میتوان به بعضی موارد آن اشاره نمود. دقت فرمائید هر کدام از موارد قید شده بروی دیگر تاثیرگذار میباشد.

 
۱- فرهنگ ها

یکی از عوامل را میتوان برخورد فرهنگ ها دانست. ما از جامعه ای آمدیم که مردسالاری حرف اول را میزند. جامعه ای که زن همیشه در مرحله دوم ارزش قرار داشته و یا دارد. قانون - مذهب و اعتقادات جامعه همگی باعث پایبندی عناصر خانواده به این اعتقادات و دیدگاه میشود. کشوری مانند کانادا که بسیاری از حقوق رابرای خانمها قائل میشود و زنان راه خود را در جامعه تا حدود قابل توجه ای باز کردند و میتوانند از پس مخارج زندگی برآیند. تطبیق فرهنگی برای بعضی خانواده ها کار دشواری است. بعنوان مثال: حقوق کودکان در دست مادران است. اکثرا دردعواها و مشاجرات خانوادگی کسی که توسط پلیس بازداشت شده و شب را در زندان میگذراند مرد خانواده است. خانمها حتی میتوانند شوهر خود را بجرم تجاوز و همخوابی با خود به زندان بیندازند.

 

در یک جمله کانادا کشور کودکان – زنان و در آخر آقایان هست!

 

( بقول کسی میگفت: کشوری که بالاترین مقام دولتیش خانم (ملکه انگلیس) باشد تکلیف ما آقایون روشن است! )

 
۲- وضعیت اقتصادی

از طرفی دیگرنابسامانی وضیعت اقتصادی خانواده در ابتدای مهاجرت – فشارهای روحی -  زبان - بیکاری و یا کارنامناسب - حتی آب و هوا (مخصوصا در کانادا) -  نقش کاتالیزوری را دارد که درمحیط جدید یا اختلافات را بیشتر و یا از رنگ آن میکاهد. از دست رفتن قدرت آقایون در جامعه جدید و قدرتگیری خانمها که همیشه در مکان دوم بوده اند – باعث از بین رفتن  به اصطلاح تعادل (خوب یا بد) قبلی  خانواده میشود. از طرفی وجود کمک ها مالی و حمایتهای کارا از طرف دولت کانادا و بعضی ارگانهای یاری دهنده به خانمها و عدم وجود فشارهای وابستگان و اطرافیان (و یا شاید قانون مهریه) باعث میشود که دیگر کمتر زوجی تن به وضعیت قبلی دهد.

 

۳- تطابق
همانطور که میدانیم- هزاران هزار سال است که مسئولیت امور مالی خانه را آقایان (بطور اکثریت) به عهده داشته اند. تقریبا همه خانمها از شوهرشان توقع دارند که مسئولیت امور مالی را دست داشته باشند حال هرچه شما طرفدار و موافق تساوی حقوق زن و مرد باشید این طرز تفکر در بند بند وجود ما لانه کرده است. ممکن است خیلی از ما که در محل سکونت قبلی خودتان شغل و حرفه مهمی داشته ایم ولی بعلت نداشتن سابقه کاری در کشور جدید و یا ضعف زبان یا .... در ابتدا دچار سرخوردگی و افسردگی شدید روحی شویم. در خیلی از موارد دیدام که مرد (یا سرپرست) خانواده از لحاظ روحی دیگر توانائی و قدرت برخورد با مشکلات جدید را ندارد و در یافتن شغل مناسب مشکلات فراوانی خواهد داشت که اگر بین زن و مرد هماهنگی - همدلی و شناخت دقیقی وجود نداشته باشد باعث بالا گرفتن زخم زبانها و اختلافات شدیدی خواهد شد.

 

ادامه دارد...



بعد از تحریر:

مایل هستم متذکر شده باشم که چیزهائی که مینویسم همه بر اساس برداشتهای شخصی خودم در این چند سال مهاجرت بوده است. اگر فکر میکنید مطلبی صحیح و یا کامل بیان نشده – شما خودتان آستینها را بالا بزنید  و مطلب را تمام کنید. همانطور که از ابتدای این وبلاگ گفته ام. اینجا محلی برای تبادل تفکرات ماست.