نگاهی به مهاجرت از دریچه ای دیگر - قسمت اول

جددا بعد از مدتی یک خط در میان نوشتن - دوباره نوشتن چقدر میتونه سخت باشه!

مدتی هست که هر چند گاهی موضوعاتی به ذهنم  میرسه ولی هنوز نمیدونم چطور میشه همه را یکمدلی جمع و جور کرد. شاید بخاطر این هست که خودم هم جوابی براش ندارم یا شاید جواب واضحی ندارم!

قرار بود این وبلاگ برای تازه مهاجرین یا کسانی که تازه میخوان به این سرزمین کوچ کنند باشه. خواستم قسمتی از تجارب کم و زیاد خودم را به نحوی با همه شریک باشم برای همین از هر چی میدونستم گفتم خیلی از شما همشهریها هم تا توانستید لطف و همیاری کردید.

گفتم... از هر دری گفتم تا  به اینجا رسیدم که هرچی فکر میکنم میبینم حرف زیادی دیگه نمونده! مگر بشینم اخبار بگم و شاید هم یکسری سئوالات که احتمالا برای هر مهاجری حداقل یکبار پیش آمده.

فکر کردم بد نیست که مسئله مهاجرت را فقط از دریچه مادیش نبینیم ! شاید هر چی تا حالا گفتیم از مادیات بوده (ماشین - خونه و تلفن و ...) ولی فکر میکنم بهتره یک مقدار هم معنویات برسیم! درس تعلیمات دینی نیست چون میدونم خیلی از شماها از من واردترین. فقط گوشه های از زندگی در دیار دیگر است با مسائل دیگر.

قصد بد نگری به اطراف را ندارم بلکه دوست دارم همه گوشه ها را دیده باشم. قدری بی پرده میخوام صحبت کنم - کسی به خودش نگیره - فقط کلی نگریست. بیایم کلاهمون را قاضی کنیم و بدون تعصب نگاه کنیم.

بطور کلی مهاجرت تنها یک جابجائی نیست – یعنی نمیشود فقط آن را در  این دید که چمدانمان را ببندیدم و دسته کلید قبلی را دور بندازیم و یک دسته کلید جدید جایگزینش کنیم! مهاجرت حرکتی است به طرز فکرها و فرهنگهای جدید. تطابق و خودسازی دوباره با دنیای جدید و از سرگیری روابط. روزها وسالیان اول مهاجرت سعی به شناخت اطراف و افراد جدید میشه – شما بیشتر سعی میکنید سر از کار این همشهریان غریبه سر در بیارید و ببنید از چی خوششون میاد – چی دوست دارند – چه چیزهائی مورد نظرشون هست و یا حتی توی خونه هاشون چی دارند و چی میخورند! و یا حتی آدمهای اینطرف دنیا چطور روی پاهایشون راه میروند! شناختی همراه با سردرگمی و شاید دست پاچگی.

تطابق در بعضی اوقات میتونه سخت و دردسردار باشه – اینکه چطور خودتان را با محیط جدید وفق بدهید برمیگرده به نحوه طرز فکر و عمق دید شما. برای خیلی ها سالیان ابتدائی خیلی عذاب آور و برای بعضی دیگر شیرین هست. بعضی ها بدش را اول میبینند بعضی ها خوبش را. خیلی چیزهائی که قبلا با شنیدنش گوشمان سرخ میشد حالا راحت خودمان هم میگوئیم و یا چیزهائی که برایمان اعتبار بود یکدفعه بی اعتبار میشوند ویا برعکس! آیا باید راحت تسلیم این فرهنگ جدید شد یا باید خودمان را در میان دیواری همیشه حفظ کنیم؟

هرچند کانادا به عنوان یک کشور مهاجر پذیر این آزادی را به همه میدهد که فرهنگ های خودمان را ادامه دهیم ولی چطور این موضوع را برای خودمان روشن کنیم؟

 آیا تطابق یعنی دست کشی کامل از فرهنگ قبلی و آموختن و تمرین فرهنگ جدید؟

برای اینکه به بحثمان یک جهت بهتر بدیم و خیلی کلی گوئیم نکنیم – دوست دارم روابط خانوادگی همسران را اول وسط بکشم و در موردشون بحث کنیم.

دیدن همسرانی که بعد از مهاجرتشان از هم جدا شدند اینجا خیلی کم نیست! راستی چی باعث میشود که تا حدود زیادی زوجهای ایرانی حتی با چند فرزند پس از مهاجرت از هم جدا میشوند؟ کسانیکه تا همین چندسال پیش زیر یک سقف زندگی میکردند!

شما نظرتان را بدهید تا در موردش بیشتر بحث کنیم. منتظر نظراتتان هستم.

نظرات 11 + ارسال نظر
کت بالو جمعه 1 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 02:21 ب.ظ

من خیلی در این مورد فکر کرده بودم کاپیتان عزیز و به این نتیجه رسیدم. محیط که عوض می شه شرایط زندگی عوض می شه. آدم ها عوض می شند. آدم ها در شرایط بیرونی مختلف تصمیم های مختلفی می گیرند. آدم ها در شرایط درونی مختلف هم تصمیم های مختلفی می گیرند. یه موضوع دیگه رو هم من پیش بکشم. خیلی اوقات زوجهایی که در خارج از کشور به زندگی ادامه می دن و با هم می مونند اگه در ایران ماندگار شده بودند از هم جدا می شدن و زندگی شون دوام پیدا نمی کرد. مثال می خوای؟ یکیش رو حاضر و آماده توی جیبم دارم.
موضوع دیگه: جدایی گاهی اوقات راه حله و نه اشتباه. مهم اینه که تصمیمی که می گیریم در وقت خودش و در شرایط خودش بهترین تصمیم باشه.

خوش بگذره.

مرسی کتی جان. ولی بذار بهتر موضوع را بهتر روشن کنم.

۱- آفرین - شرایط آدم را عوض میکنه ولی آیا شما میدونستید اینجا چه شرایطی هست؟ (این همان چیزی هست که دوست دارم بهش برسم.)

۲- رفتن به ایران هم یک مهاجرت هست. پس قضیه یکسو نیست - یک نیزه دو سره هست. (که ما می خواهیم در مورد اینطرفش صحبت کنیم)

۳- اینکه جدائی خوب هست یا بد همانطور که گفتی قضیه دیگریست.

دوست دارم بگم - چه چیزهائی در زندگی زناشوئی هست که توی ایرن نیست (به عنوان کسی که داره میاد اینطرف) و شرایط چطور میتونه آدمها را عوض کنه (تطابق؟) و شاید منتظر چه حوادثی برای بعد از مهاجرت باید باشیم! و این شرایط چی هستند؟

آرش جمعه 1 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 02:48 ب.ظ http://lonely-tree.blogspot.com

دورود بر شما دوست گرامی
وبلاگ من وبلاگیه با قسمت های مختلف و برای زنده نگاه داشتن تاریخ ایران کهن با مطالبی در مورد زرتشت و غیره
و ممنون میشم اگر به من لینک بدهید و مرا در این راه یاری کنید و من نیز با کمال میل لینک شما را در وبلاگم
قرار میدهم،خوشحال میشم اگه با هم بیشتر در تماس باشیم،ارادتمند شما،آرش
http://lonely-tree.blogspot.com
yahoo id: arash_javadian2000
ایمیل:
arash_moody@yahoo.com
اگر اقدامی کردید من را از طریق ایمیل یا راه دیگری مطلع سازید

خوشحال میشم اگر از وبلاگ من دیدن کنید و شما را در لیست دوستان خودم داشته باشم

http://lonely-tree.blogspot.com

کت بالو جمعه 1 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 04:09 ب.ظ

ببین کاپیتان عزیز. مثل اینه که یه گیاه رو از یه خاک و آب و هوا ببریش توی یه خاک و آب و هوای دیگه. برای هر گیاهی نتایجش فرق می کنه. من می تونم اینجا و ایران رو از دیدگاه خودم بررسی کنم و توصیف کنم. حتی می تونم بگم اینجا اومدن برای من بهتر بوده یا بدتر. اما هرگز نمی تونم بگم برای دیگران بهتر هست یا بدتر.
اینجا مسائل و مشکلات فرق می کنه. قوانین و دیدگاه های جامعه متفاوته. اونچه که در ایران قبح به حساب میاد اینجا از طبیعی ترین چیزها حساب می شه و بالعکس. مهم تر از همه این که اینجا به زن مطلقه به چشم بد نگاه نمی شه. زن مطلقه اینجا در جامعه همون جایی رو داره که زن متاهل و مجرد. فشارهای خانواده ها اینجا وجود نداره که گاهی به دوام ازدواج کمک می کنه و گاهی برعکس از دلایل طلاق می شه. اینجا جامعه از زن مطلقه حمایت می کنه و دولت در برابرش مسئوله و حمایتش می کنه. به عبارت دیگه زن فقط به صرف مطلقه بودن دچار مشکل نمی شه. چیزی که در ایران و جوامع سنتی دیده می شه.
از طرف دیگه اینجا خصوصا در اوایل کار مشکلات مالی و اجتماعی گاهی امان آدم رو می بره. باز هم ممکنه باعث نزدیکتر شدن زوج به هم بشه یا ممکنه باعث اختلاف و جدایی بشه.
خلاصه که هر کدوم از اینها بحث طولانی ای به دنبال داره. موارد مختلف متفاوت هستند. با این قضاوت کلی که ۱) زوج ها اینجا از هم جدا می شند و ۲) این خوب نیست مخالف هستم. نه..گاهی اوقات طلاق هایی که انجام نمی شه و زندگی های تلخ و دل آزاری که ادامه پیدا می کنند و تمام عمر آدم رو تلف می کنند بدتر هستند.
اما این رو قبول دارم. از نتایج مهاجرت قطعا و مسلما می شه تغییرات در زندگی خانوادگی رو نام برد.
اگر کسی دوست نداره در زندگی خانوادگی اش تغییری پیش بیاد باید بدونه که مهاجرت براش یک ریسکه و باید خودش رو آماده ی تغییرات و شرایط جدید بکنه. خصوصا اگه بچه هم داشته باشند.

ازامروز جمعه 1 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 10:27 ب.ظ http://www.azemrooz.com

کاپیتان جان میدونی چیه؟ این موضوع یک دور هم نشستن و بحث و گفتگو کردن میطلبه. نوشتن کار را سخت میکنه.
میدونی اگر تو که اینور دنیا نشستی به اونایی که در حسرت و آرزوی آمدن به اینجا هستند از مشکلات اینجا بگی درک دستی ازش ندارند و اگر هم داشته باشند میزان آن را درست برآورد نمیکنند. و البته خیلی ها هم میگن حتما خوشی زده زیر دل طرف.
شاید این اینگونه موضوعات به درد کسانی بخوره که پاشون به اینجا رسیده و حداقل دو سه ماهی اینجا بوده باشند.

در جایی گفتی به موضوع مادیات در این بحث کاری نداری و ..... میدونی دوست عزیز من به این نتیجه رسیده ام که اکثر کسانی که پس از مهاجرت دچار مشکلات خانوادگی میشوند حتما پس زمینه ای از قبل داشته اند و خودشان اگر خالصانه گذشته خود را مرور کنند پیش لرزه هایی در همان ایران داشته اند اما اینجا مادیات یک نقش مهم داره،‌ تقریبا ۹۰ درصد اینگونه افراد اولین ناملایمات زندگی اشان در کانادا به دلیل مسائل مادی بوده و هیچ بهانه ای برای درگیری سهل الوصول تر از آن نیست.
پس لطفا موضوعات مادی را در این بحث بگنجان و راه های پذیرش و حل این معضل را هم به شور بگذار.
وای ........ انگشتم پینه بست. همان حضوری که گفتم بهترین کاره، شاید همگی یک شب بیاییم منزل شما. کتبالو جان موافقی؟ تو هم احتمالا از تایپ کردن خسته شدی.!

امیرخان

نگفتم به مادیات کاری ندارم یا در جدائیها نقشی نداره - گفتم درموردش قبلا زیاد حرف زده ام! در ضمن ممنون از نظر و دعوت و مهمانی همگی در منزلتان!

نارنج شنبه 2 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 12:01 ق.ظ http://naarenj8.persianblog.com

ما از فضایی می یایم که چه بخواهیم بپذیریم و چه نخواهیم بپذیریم بدلیل سنتی بودنش( صرف نظر از موارد استثنا) مردا راس هرم قدرت در خانواده ها هستن. دلیل اصلیش هم اینه که نان آور خانواده هستن. و می دونیم که پول قدرت می یاره. و ما همه ( هر چند که از خانواده های زن سالار اومده باشیم) از بس که از بچگی با این وضعیت به خاطر کثرت وقوعش رو به رو بوده ایم شرطی شدیم.
اما بعد از مهاجرت زن ها به دلایلی که از بین اونا بارز ترینشون قدرت تطبیق سریع تر با تغییرات محیط و سرعت بیشتر در فراگیری زبان جدید و البته انعطاف پذیری بیشتر در دستیابی به اشتغال و اتصال به بازار کار زود تر به تنها نان آور و یا نان آور اصلی تبدیل می شن.
به اینجا که می رسیم تعادل قدرت در خانواده به هم می خوره.
و ما که نسبت به اون تصویر قبلی که از بچگی باهاش آمیخته شدیم و در ما نهادینه شده شرطی شدیم در جبهه ای قرار می گیریم که محل تقابل ریشه های فرهنگیمونه با این وضعیت جدید.
همه آدما هم آستانه تحملشون در برابر تغییرات به اندازه هم نیست. مردی که پدر بزرگش رو و پدرش رو و بیشتر مردایی رو که براش مظهر قدرت بودن همیشه اون بالا می دیده یه دفعه خودشو اون پایین می بینه. ( حتی اگه واقعا هم اون پایین نباشه. و این فقط احساس شخصیه خودش باشه) و وضعیت جدید رو بر نمی تابه.
از اون طرف هم اون زنی که یه عمر مادر بزرگ و مادر و خواهر و خاله و عمه رو دیده که از مرد جماعت تو سری خوردن و تحمیق شدن و تو جایگاه فرو تر قرار گرفتن تو این فضا می یاد و می بینه بهترین فرصته که انتقام همه زنای تو سری خورده رو از همه مردا بگیره. فرض می کنه که شده نماینده جامعه نسوان. و شوهره هم می شه نماینده جامعه مردان. قانون هم که اینجا دست زن ها رو تو اون مواردی که برای مردای سنتی ایجاد حساسیت می کنه باز گذاشته.

این چند تا عامل همراه یه سری عوامل دیگه دست به دست می دن و زندگی یه خانواده از هم می پاشه.

کتبالو یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 01:13 ب.ظ

اون عکس های پایین رو تازه دیدم. چقدر اون رقص سامبا قشنگه. خیلی حیف شد که فستیوال رو از دست دادیم. ولله اگه عمری باشه احتمالا بعد از رقص سالسا و مرنکه و باچاتا باید سامبا رو یاد بگیرم. کاری بهتر و لذت بخش تر از رقص در دنیا نیست.

خوش بگذره.

نیما یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 01:31 ب.ظ

سلام
من یک جامعه شناس اینترنتی هستم. وقت زیادی ندارم و نظر خودم را در سه جمله خلاصه می کنم: زوجهای ایرانی که در یک فضای اجتماعی نسبتا بسته زندگی کرده اند به یکباره وارد یک فضای اجتماعی نسبتا باز (کانادا) می شوند. این فضای اجتماعی باز منجز به گسستن حلقه مصنوعی ارتباط بین زوجها و جدایی آنها می شود.

سمیرا دوشنبه 4 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 02:17 ق.ظ

سلام...حالا میخوام یه حدس دیگه بزنم...شما اقایی ....هاها

مرسی از حدس صحیح ولی اگر به اسم نویسنده (بنده) اون پائین نوشته ها دقت میکردید دیگر احتیاج به حدس نداشتید :-)

آبشار سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 05:54 ب.ظ http://1aadam.persianblog.com

کاپیتان عزیز.
ممنون از این همه ابتکار.
من فکر میکنم علت متلاشی شدن برخی از خانواده های ایرانی در خارج از کشور دلائل دیگری غیر از مهاجرت دارد.
تنها نکته محسوس این است که با مهاجرت دنبل های چرکین قدیمی دهان باز میکند و خودش را آشکارتر میکند.
نحوه همسریابی و ملاکهای ازدواج در فرهنگ ما دارای اشکالات اساسی است.
بسیار زوجهای ایرانی هم هستند که همدیگر را بخوبی یافته اند و عمیقا یکدیگر را درک میکنند و در ناملایمات و خوشی ها با هم هستند و مهاجرت نه تنها روابط آنها را بخطر نمی اندازد بلکه باعث تقویت تفاهم نیز میشود.
مهاجرت مثل مواد رادیو اکتیو است که درون اجسام و افراد را آشکار میکند! اشعه ایکس تقصیری ندارد جز آنکه درون بدن را نمایان میکند.
سست عنصر بودن روابط با مهاجرت بخوبی آشکار میشود.

سونیا-مونترال شنبه 9 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 07:55 ب.ظ

من دقیقا با ابشار موافقم.گاهی اوقات مهاجرت باعث نزدیکتر شدن ارتباط بین زن و شوهر میشه..۱نمونه اش خودم....

حمیدیان چهارشنبه 13 آبان‌ماه سال 1383 ساعت 04:20 ب.ظ http://www.tohid.org

به وبلاگ من هم سری بزن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد