نرخ رشوه خواری در بین کشورها


خودتان ببینید و نتیجه بگیرید!

از کم به زیاد.

۱- فانلاند
۲- نیوزلند
۳- دانمارک
...
۱۱- انگلستان
۱۲- کانادا
...
۱۹- آمریکا
...
۲۹- امارت عربی
...
۸۸- ایران
۸۹- رومانی
...
۱۴۴- نیجریه
۱۴۵- بنگلادش
۱۴۶- هایتی

نگاهی به مهاجرت از دریچه ای دیگر – قسمت دوم

 

مسلما جدائی خانواده های مهاجر خیلی پیچیده تر از آن است که بشود همه عوامل آنرا در این بحث دید ولی به اختصار میتوان به بعضی موارد آن اشاره نمود. دقت فرمائید هر کدام از موارد قید شده بروی دیگر تاثیرگذار میباشد.

 
۱- فرهنگ ها

یکی از عوامل را میتوان برخورد فرهنگ ها دانست. ما از جامعه ای آمدیم که مردسالاری حرف اول را میزند. جامعه ای که زن همیشه در مرحله دوم ارزش قرار داشته و یا دارد. قانون - مذهب و اعتقادات جامعه همگی باعث پایبندی عناصر خانواده به این اعتقادات و دیدگاه میشود. کشوری مانند کانادا که بسیاری از حقوق رابرای خانمها قائل میشود و زنان راه خود را در جامعه تا حدود قابل توجه ای باز کردند و میتوانند از پس مخارج زندگی برآیند. تطبیق فرهنگی برای بعضی خانواده ها کار دشواری است. بعنوان مثال: حقوق کودکان در دست مادران است. اکثرا دردعواها و مشاجرات خانوادگی کسی که توسط پلیس بازداشت شده و شب را در زندان میگذراند مرد خانواده است. خانمها حتی میتوانند شوهر خود را بجرم تجاوز و همخوابی با خود به زندان بیندازند.

 

در یک جمله کانادا کشور کودکان – زنان و در آخر آقایان هست!

 

( بقول کسی میگفت: کشوری که بالاترین مقام دولتیش خانم (ملکه انگلیس) باشد تکلیف ما آقایون روشن است! )

 
۲- وضعیت اقتصادی

از طرفی دیگرنابسامانی وضیعت اقتصادی خانواده در ابتدای مهاجرت – فشارهای روحی -  زبان - بیکاری و یا کارنامناسب - حتی آب و هوا (مخصوصا در کانادا) -  نقش کاتالیزوری را دارد که درمحیط جدید یا اختلافات را بیشتر و یا از رنگ آن میکاهد. از دست رفتن قدرت آقایون در جامعه جدید و قدرتگیری خانمها که همیشه در مکان دوم بوده اند – باعث از بین رفتن  به اصطلاح تعادل (خوب یا بد) قبلی  خانواده میشود. از طرفی وجود کمک ها مالی و حمایتهای کارا از طرف دولت کانادا و بعضی ارگانهای یاری دهنده به خانمها و عدم وجود فشارهای وابستگان و اطرافیان (و یا شاید قانون مهریه) باعث میشود که دیگر کمتر زوجی تن به وضعیت قبلی دهد.

 

۳- تطابق
همانطور که میدانیم- هزاران هزار سال است که مسئولیت امور مالی خانه را آقایان (بطور اکثریت) به عهده داشته اند. تقریبا همه خانمها از شوهرشان توقع دارند که مسئولیت امور مالی را دست داشته باشند حال هرچه شما طرفدار و موافق تساوی حقوق زن و مرد باشید این طرز تفکر در بند بند وجود ما لانه کرده است. ممکن است خیلی از ما که در محل سکونت قبلی خودتان شغل و حرفه مهمی داشته ایم ولی بعلت نداشتن سابقه کاری در کشور جدید و یا ضعف زبان یا .... در ابتدا دچار سرخوردگی و افسردگی شدید روحی شویم. در خیلی از موارد دیدام که مرد (یا سرپرست) خانواده از لحاظ روحی دیگر توانائی و قدرت برخورد با مشکلات جدید را ندارد و در یافتن شغل مناسب مشکلات فراوانی خواهد داشت که اگر بین زن و مرد هماهنگی - همدلی و شناخت دقیقی وجود نداشته باشد باعث بالا گرفتن زخم زبانها و اختلافات شدیدی خواهد شد.

 

ادامه دارد...



بعد از تحریر:

مایل هستم متذکر شده باشم که چیزهائی که مینویسم همه بر اساس برداشتهای شخصی خودم در این چند سال مهاجرت بوده است. اگر فکر میکنید مطلبی صحیح و یا کامل بیان نشده – شما خودتان آستینها را بالا بزنید  و مطلب را تمام کنید. همانطور که از ابتدای این وبلاگ گفته ام. اینجا محلی برای تبادل تفکرات ماست.

تفسیر عکس پست قبلی

راستش را بخواهید آدم اولین بار که این عکس پائین را میبینه خیلی توی ذوقش میخوره! مخصوصا وقتی قیافه های شیک و پیک و آراسته اکثر خانواده ها از ملیتی های دیگر را میبینی ولی مال خودت همیچین چنگی بدل نمیزنه درست مثل حالت بچه ای میونه که با حسرت به اسباب بازی آنچنانی دیگران نگاه میکنه!

 

اولش بهت برمیخوره ولی بعد از اینکه مقداری در موردش فکر کردی میبینی که نه! انگار خیلی بیراه هم نرفته!!

 

بعد که چشمت می اوفته به نوشته ها و توضیحات اون پائین! پیش خودت میگی: آره – خودم هم میتونستم حدس بزنم! به قسمت آخر جمله زیرنویس که میرسی (دو دختر کوچک مجبور به پوشیدن چادر نیستند بلکه دوست دارند دنباله رو خواهر بزرگتر و مادرشان باشند) یک کم بیشتر تو را توی فکر میبره.

 

منرا بی اختیار یاد اون جمله میندازه که میگه: گفتی - باور کردم . اصرار کردی – شک کردم. قسم خوردی – فهمیدم داری دروغ میگی!

 

برای من مثل یک اصرار بود! یک اصراری که میخواست یک چیزی را زورکی بهم برسونه ! برای همین یکدفعه حس کارگاه بازیم گل کرد (شاید هم خیالاتی شدم – نمیدونم! ) و عکس را گذاشتم جلوم و خیره خیره بهش نگاه کردم. هر چی بیشتر بهش نگاه میکردم انگار یک چیزهای جدید پیدا میکردم! خیلی از شماها هم اشاراتی کردید. اگر نگید طرف زیادی ریز شده! 

ولی به نظر من – این عکس و افرادش به این راحتی ها که اون پائین نوشته  اتفاقی انتخاب نشده اند! یعنی اینطوری هم نبوده که ما رفتیم مشهد دیدیمشون و خیلی باحال بودند و یک عکس هم از ازشون گرفتیم که بیاریم بذاریم اینجا! من فکر میکنم این عکس سفارشی درست شده. یعنی روش فکر شده. چرا؟

 

۱-       ما همه میدونیم – وجود فرزند پسر توی خیلی خانواده های ایرانی هنوز که هنوزه خیلی مهم است (اون هم برای همچین خانواده ای!)  در این عکس آن پدر محترم با اون نیش باز - شاید میخواهد به ما برسونه که بدون پسر هم خیلی خوشحالیم!

۲-       اگر به طرز ایستادن دختر ها نگاه کنید – متوجه میشوید که از اون کوچیکه که سمت راست مامی جان ایستاده تا اون بزرگه و بعدش هم خود مامی جان – حجابشان را مرتبا محکم و محکمتر کردن. در واقعه عکاس میخواسته نشان بده که سن دختران هر چه بیشتر میشه – حجاب برایشان مهمتر میشه و باید بیشتر حفظش کنند.

۳-       لباسهای هم شکل دختران – نشان دهنده اینست که ما بین بچه هامون هیچ اختلافی نمیذاریم. (همشان را با یک بیل میزنیم!)

۴-       رنگ مرده زرشکی دامنها – نشان دهنده اینست که ما زیاد به رنگهای تیره و سنگین علاقه داریم و اصلا رنگ باید سنگین باشه!

۵-       کفش های ساق دار بچه ها نشان دهنده اینست که – ما همچین خارج ازمد هم نیستیم ها ولی زیر چادر!

۶-       شلوار و پیراهن اتو نکرده و کمربند رنگ و رفته ددی (Dadyجان را با لباس بچه ها مقایسه کنید! فکر کنم اینجا عکاس خواسته ۲ تا هدف را بزنه! یکی اینکه بگه برای ما ایرونیها بچه ها مهمترند و ثانیا مرد که به ریخت و قیافه اش نمیرسه!

۷-       وای - اون شیکم ورقلمبیده ددی جان – دیگه حرف را تمام کرده. منکه عاشقش شدم! هر چه بیشتر نگاش میکنم بیشتر لذت میبرم! شما چی؟

۸-       نشستن خانم بر روی مبل و ایستادن ددی جان همچین بدون حکمت هم نمی تواند باشه! وگرنه ما میدونیم – در اکثر اینچنین خانواده هائی – حرف اول را مرد میزند و زن جایش فقط در آشپزخانه است و یا توی ....

۹-       اون سنگ مرمر هم فکر میکنم مشخصه اینست که ما کشورثروتمند و متمدنی هستیم. کف زمین را ببینید چقدر برق میزنه.

۱۰-    ذکر مشهد و زیارت و این حرفها در زیرنویس عکس فکر میکنید همینطوری اتفاقی اونجا نوشته شده؟ یا حتما دلیلی داشته که میبایست توضیح داده بشه؟

 

در آخر از اینکه چرا یک خانواده صاف و مرتب تر را به عنوان یک مشخصه ایرانی جماعت در نظر نگرفتن -  خودش حکایت های دیگر داره و بدون غرض نمیتواند باشد.

 

هرچند ما خوشمان نیامد که چرا حالا این عکس انتخاب شده ولی براستی نشان دهنده یک خانواده ایرانیست. براحتی میشه گفت که شاید نزدیک به ۷۰- ۸۰ درصد مردم ایران اینچنین هستند .

دوستان - وقتی در کنار آشنایان و همکاران فرنگیمان نشسته ایم و در مورد فضایل و نحوه زندگی ایرونیها و تمدن درخشان اونطرف آب داد سخن میرانیم. این عکس را یادمان نرود!

خودمان را گول نزنیم. همین هستیم!